اخوان ثالث




من اینجا بس دلم تنگ است !

و هر سازی که می بینم بد آهنگ است

بیا ره توشه برداریم

قدم در راه بی‌برگشت بگذاریم

ببینیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ است ؟



دوستداشتنی هایم



دوست داشتنم را پنهان میکنم .....

نه از ترس دیگران...........

از ترس روزگار !

که همه دوستداشتنی هایم را گرفت....

حکایت ادمها




زیر پایشان که له شدی.روی سرشان جا داری !!!!

البته ....به عزت و شرف (لا اله الا الله)

تابوتت را روی سر میگیرند ....

این است حکایت ادمها!!!1

زوووووووووو


 

تازه معنی بازی های کودکی را میفهمم..........
زوووو....
تمرین این روز های نفس گیر بود...........

پدر





پسر گرسنه اش می شود ، شتابان به طرف یخچال می رود در یخچال را باز می کند

عرق شرم ...بر پیشانی پدر می نشیند

پسرک این را می داند

دست می برد بطری آب را بر می دارد

... کمی آب در لیوان می ریزد

صدایش را بلند می کند ، " چقدر تشنه بودم "

پدر این را می داند پسر کوچولو اش چقدر بزرگ شده است ...

قشنگه



کودکی با پای برهنه بر روی برفها ایستاده بود و به ویترین فروشگاهی نگاه می کرد زنی... در حال عبور او را دید، او را به داخل فروشگاه برد وبرایش لباس و کفش خرید و گفت:

مواظب خودت باش، کودک پرسید:ببخشید خانم شما خدا هستید؟ زن لبخند زد و پاسخ داد: نه من فقط یکی از بنده های خدا هستم.

کودک گفت: می دانستم با او نسبتی داری

زنده یاد حسین پناهی


پیرمرد همسایه آلزایمر دارد ...

دیروز زیادی شلوغش کرده بودند

او فقط فراموش کرده بود

از خواب بیدار شود ...!

خدایا دوستت دارم






دیشب با خدا دعوا کردم..قهر کردیم، فکرکردم دیگه دوسم نداره

رفتم تو رختخواب چند قطره اشک ریختم و خوابم برد..

صبح که بیدار شدم..مامانم گفت:

نمیدونی دیشب تا صبح چه بارونی میومد..!!!

من وخدا


من وخدا سوار یک دوچرخه شدیم .من اشتباه کردم و جلو نشستم و خدا عقب !

فرمان دست من بود و سره دوراهی ها دلهره منو میگرفت
تا این که جایمان را عوض کردیم!!!
حالا ارام شدم و هروقت از او میپرسم کجا میرویم برمیگردد و با لبخند میگوید:تو فقط رکاب بزن

قلاب




ماهی ها چقدر اشتباه میکنند 

قلاب ها علامت کدامین سوالند که ماهیان اینگونه جوابشان میشوند . . . ؟

ازمون زندگی ما سراسر پر از قلاب هایی است

که وقتی اسیرش طعمه اش میشویم 

تازه میفهمیم ماهیان بی تقصیرند.....



تنهایی




تنهایـــــــــی را بلنــــــدترین شاخــــه ی درخـــت خوبــــ میفهــــمد..

 انگــــــــار هرچه بزرگتر میشویـــــم تنهاتر میشویـــــم

تجربه ...



به کوچه ای رسیدم که پیرمردی از آن خارج می شد؛

                    به من گفت: نرو که بن بسته! گوش نکردم، رفتم.

                   وقتی برگشتم و به سر کوچه رسیدم؛ پیر شده بودم!!!

آهسـته رد شـو




اگـر امـشب هم از حوالی دلم گذشتـی،

آهسته رد شو 

غم را با هزار بدبختی خوابانده ام...

معــجزه ...




خدایا

من اینجا دلم سخت معجزه میخواهد

و تو انگار

معجزه هایت را گذاشته ای برای روز مبادا ...!

اشک


به جای پاک کردن اشک هایتان، آنهایی که باعث گریه تان می شوند را پاک کنید.

درک دنیا




ﻏﯿﺮ ﻗﺎﺑﻞ درک ﺗﺮﯾﻦ ﭼﯿﺰ در ﻣﻮرد دﻧﯿﺎ اﯾﻦ اﺳﺖ ﮐﻪ ﻗﺎﺑﻞ درک ﻣﯿﺒﺎﺷﺪ

البرت انیشتین




خداوند به مشکلات ریاضی ما اهمیتی نمی دهد.


 او بصورت عملی انتگرل می گیرد

تقدیر سیب



سه تا سیب زندگی بشریت را تغییر داد

اول سیبی که ادم را به زمین کشاند 

دوم سیبی که از درخت افتاد و به سر نیوتن خورد 

و سوم سیبی که استیو جابز گاز زد و 

تقدیم کرد به ما 

قدر بدان




یادبگیر که  قدر چیزی را که در اختیار  داری بدانی. قبل از این که زمان به تو یاد اوری کند که باید قدر چیزی را که میداشتی 

میدانستی 

صفر باش

صفر باش

همان دایره ساده و خالی

که با حضورش کنار هر عددی ان راتا ده ها و صد ها برابر ارزش میبخشد