چه ایده بدی بود ...دایره ای ساختن ساعت ...




چه ایده بدی بود ...دایره ای ساختن ساعت !

احساس میکنی همیشه فرصت تکرار هست....

اما ساعت دروغ میگوید زمان دور یک دایره نمیچرخد !

زمان بر روی خطی مستقیم میدود ...

و هیچگاه....

هیچگاه باز نمیگردد....

ایده ساختن ساعت به شکل دایره ایده جادوگری فریبکار بود 

ساعت خوب ساعت شنیست 

هرلحظه به تو یادآوری می کند  دانه ای که افتاد دیگر باز نمی گردد

به سرنوشت بگو.......





خدایا.....

به سرنوشت بگو اسباب بازی هایش بی جان نیستند 

آدمند....

میشکنند ...آرامتر ...

بعضی ها





بعضی ها گریه نمیکنند..

اما....از چشمهایشان معلوم است

که اشکی به بزرگی یک سکوت

گوشه چشمشان به کمین نشسته

دیگر از حد گذشته....



خدایا آلودگی ادمها از حد گذشته....

دنیا را چند روزی تعطیل نمیکنی؟

نمیدانم مشکل از کجاست




نمیدانم مشکل از کجاست .از صبر یا کاسه؟!!

این روز ها زیاد لبریز میشود

مهربانی



مهربانی را از درخت شکوفه زده آموختم 

چون وقتی به او لگد زدم او بجای تلافی تمام تنم را شکوفه باران کرد....

روزگار بهترین قاضی است......





فاصله ات را با آدم ها حفظ کن....

برای شناختن آدمها انقدر عجله نداشته باش... 

روزگار ....ذات تمام آدمهارا به تو نشان میدهد 

وتو میرنجی از خودت وقضاوت های عجولانه ی زود هنگامت 

یک روز به آدم ها نگاه میکنی و میبینی آنهایی که فکر میکردی بد هستند 

برایت بزرگترین کارها را کرده اند و آنهاکه دوستشان داشتی زمینت زده اند .

انقدر محکم که صدای خورد شدن استخوانهایت را با تمام وجود میشنوی ....

ادم هارا قضاوت نکن .....روزگار بهترین قاضی است...... 

دربهار




به درخت نگاه کن...

قبل از اینکه شاخه هایش زیبایی نور را لمس کند....

ریشه هایش تاریکی را لمس کرده است....

گاهی برای رسید به نور باید از تاریکی ها گذر کرد....