روزگار جالبیست



مردم اینجا چه مهربانند 

دیدند کفش ندارم برایم پاپوش دوختند.دیدند سرمامیخورم سرم کلاه گذاشتند

 و چون برایم تنگ بود کلاه گشادتری

 و دیدند هوا گرم شد پس کلاهم را برداشتند. وچون دیدند لباسم کهنه و پاره است به من وصله چسباندند.

دیدند سواد ندارم محبت کردندو حسابم را رسیدند .

خواستم در این مهربانکده خانه بسازم نانم را اجر کردند و گفتند کلبه بساز ........

روزگار جالبیست....

نظرات 1 + ارسال نظر
yadegari چهارشنبه 28 آبان 1393 ساعت 22:14

وقتی زندگی برات سخت تر می شه..به آن نشان بده که تو هم میتوانی خود را سرسخت تر کنی

سخته عزیزم
خیلی سخته ...........

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.